سفارش تبلیغ
صبا ویژن


آن دنیا

این لحظه و تمام لحظات زندگی خود را به خواست الله در کتاب اعمالمان خواهیم دید

بسم رب المهدی

           

امروز قبل اذان صبح  صحبتای یه حاج آقایی را تلویزیون پخش میکرد
اولاشا خوب گوش ندادم ولی یه قسمتاییش یادمه که

میگفت خروس که آواز میخونه و گاهی هم موقع آواز خوندن
بالهاشو تکون میده داره حمد و ستایش خدارو میگه مخصوصا موقع سحر

بعد نماز که داشتم قران میخوندم یهو صدای خروسمون بلند شد
یاد حرفای حاج آقا افتادم یه لحظه به فکر فرو رفتم

با خودم گفتم خدایا دستمو بگیر کمکم کن تنهام نزار
خدایا میدونم گاهی انقدر پست و مغرور میشم که یادم میره
داری منو میبینی  یادم میره که همه جا هستی و مرتکب گناه میشم

خدایا تو بزرگی رحیمی کریمی تورو به عظمت و کرامتت قسم میدم
منو ببخش بخاطر هر آنچه که نباید انجام میدادم ولی انجام دادم
خدایا کمکمکن تنهام نزار دستمو بگیر

خدایا نکنه یه وقت از خروس هم عقب بمونم و قدر نعمتهایی
که دادیو ندونم و شکر و ستایشت یادم بره و دچار معصیت بشم

خدایا کمکم کن که یادم نره که کی هستم برای چی اومدم
و هدفم چیه و کجا میخوام برم

امشب اولین شب جمعه ماه رجب شب لیلهً الرغائب
شب آرزوهاست
خدایا دوست دارم اعمال امروزو امشبو با خلوص تمام انجام بدم 
پس کمکم کنمیخوام امشبو خوب بندگی کنم

خدایا امشب خواسته ها و حاجت هایی رو بهت میگم
که  دوست دارم برآورده بشن
ولی خدایا تو حاجت ها و خواسته هایی رو بر آورده کن
که خیر و صلاح من و دیگرانی که دعایشان میکنم در آن باشد

خدایا عاجزانه به درگاهت پناه می آورم و دست گدایی به درگاهت
دراز میکنم

خدایا به محمد و ال محمد قسمت میدهم
این دستهای خالی و ناتوان را که امشب بسویت دراز میشن
را خالی و نا امید از درگاهت برنگردان(آمین)


 پ.ن:بیایید امشب برای سلامتی و ظهور مهدی فاطمه عاجزانه خدا را صدا کنیم

پ.ن:برای من حقیرم امشب دعا کنید

التماس دعا......


نوشته شده در پنج شنبه 89/3/27ساعت 12:0 عصر توسط باران نظرات () |

بسم رب المهدی

 

چهار سال پیش  5 مرداد که مصادف بود با اول رجب

خدا مهربون یه جیگر طلای کوچولو و
دوست داشتنی را به خانوادمو هدیه داد

دیشب  چون هم میلاد امام محمد باقر و
هم اول رجب و هم تولد جیگر طلا بود

تصمیم گرفتیم یه جشن کوچولو بگیریم

منم یه کیک خوشمزه درست کردم وژله که متاسفانه
دیر اقدام به درست کردنش کردم خوب درست نشدsmile
و میل نکردیم

 به کیک و میوه اکتفا کردیم
در کل خوش گذشت  جای همتون خالی smile


پ.ن:چون پودر خامه نداشتیم برا درست کردن خامه مصنوعی
از شکلات برا تزئین کیک استفاده کردم

پ.ن:سفارش برا مراسمات پذیرفته میشهsmilesmile

التماس دعا......


نوشته شده در سه شنبه 89/3/25ساعت 8:0 عصر توسط باران نظرات () |

بسم رب المهدی

 
یکی از دوستان امام هادی علیه السلام می‌گوید:
به حضرت گفتم: ای آقای من! به من دعایی بیاموز که از آن نتیجه بگیرم.

امام هادی علیه السلام فرمود: «من در بسیاری از اوقات،
خدا را با این دعا می‌خوانم و از خدا خواسته ام هر کسی
این دعا را در کنار قبرم بخواند، خداوند او را ناامید نکند و
آن این است: «
ای یاور من در هنگام یاری ها، ای امید
و محل اعتماد من، ای پناهگاه و تکیه گاه استوار،
ای یکتا، ای بی همتا! از درگاهت مسئلت دارم به حق
آن مخلوقاتی که هیچ کس را در مقام، مانند آنها نیافریدی،
بر جماعت آنها رحمت فرست و حاجتها و نیازهای مرا برآور
».


پ.ن:  شهادت مظلومانه ی امام دهم امام هادی تسلیت باد

التماس دعا.........


نوشته شده در سه شنبه 89/3/25ساعت 8:0 عصر توسط باران نظرات () |

بسم رب المهدی

24 خردادپارسال مصا دف با میلاد بی بی دو عالم خانوم فاطمه زهرا بود

روزی که باعث یه تغییر غیر قابل باور برای من و خانوادم وحتی اطرافیانم بود
روزی که هم خیلی تلخ بود هم شیرین ولی ای کاش فقط شیرین بود
روزی که مقدمه ای بود برای خیلی از اتفاقات باور نکردنی

اتفاقاتی که اشک خیلیهامونو در آورد قلب خیلی هامونو شکوند
نمیدونم واقعا نمیدونم چه حکمتی توش بود

خدایا همه چیز داشت تموم میشد ولی باز با یه زنگ زدن  شروع شد
خدایا آخه چرا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا این چه عیدی بود که روز تولد بی بی بهمون دادی؟
خدایا خودت خوب میدونی حقمون این نبود

لااقل حق مامان جونم و ........ این  نبود

خدایا مامانم داره داغون میشه داره ذره ذره جلوی
چشامون آب میشه از بس غصه میخوره از بس تو تنهاییهاش گریه میکنه
خدایا مامانمو نا امید نکن
خدایا جواب گریه ها و ناله ها و نذرو نیازاشو بده

خدایا همه متعجبن
هیچکسی باور نمیکنه
آخه غیر قابل باوره

ای کاش میشدهر سال  بخاطر اتفاقی که 88/3/24  افتاد 
پیام تبریک بفرستیم و جشن بگیریم

ولی افسوس که 24 خرداد یاد آور خیلی از خاطرات تلخه

خدایا کمک کن همه چیز به خیرو خوشی زود تموم بشه
همه چی بشه مثل قبل 

خدایا دستامونو خیلی وقته  بسمتت دراز کردیم
خدایا به حق بی بی دو عالم
دست خالی از درگاهت برمون نگردون
مخصوصا مامان جونمو

به امید روزهای خوب و خوش.........



پ.ن:دوستان خواهش میکنم تو این روزا دعا کنید همه چیز درست بشه

التماس دعا............

نوشته شده در سه شنبه 89/3/25ساعت 12:0 عصر توسط باران نظرات () |



امام باقر علیه السلام فرموده اند: «به راستی خدای تبارک و تعالی

چیزی که امت بر آن نیازمند باشند وانگذاشته، جز آن که

در کتابش نازل کرده و برای رسولش بیان نموده

و برای هر چیزی حدی مقرّر ساخته و دلیلی که بر آن رهنمایی کند،

مقرّر کرده و هر کس هم از آن حدّ و قانون تجاوز کند، برایش حدّ

و کیفری مقرر ساخته است».

خوشا آنان که از ساحل معرفت قرآن، کوزه یقین و ایمانشان را

از زلال آن سرشار نور می سازند و تا صبح محشر، سیراب و آسمانی

باقی می مانند.



پ.ن:میلاد پنجمین اختر تابناک امامت و ولایت و حلول ماه

پر خیر وبرکت رجب مبارک

پ.ن:تو روزهای عزیزی که در پیش داریم موقع عبادات ودعاهاتون

به یاد منم باشید و برام دعا کنید (لطفا)

التماس دعا..........



 


نوشته شده در یکشنبه 89/3/23ساعت 4:0 عصر توسط باران نظرات () |

بسم رب المهدی

امروز برای آخرین روز سال تحصیلی 89_88 رفتم مدرسه ملوس خانوم و ابزارش  maloosiii-tools.Blogfa
تا هم برگه امتحاناتو تحویل بدم هم لیست نمراتو
صبح یه خورده بیرون از خونه کار داشتم بخاطر همین
حول و حوش ساعت 11:10 رسیدم مدرسه
 از مسئولای مدرسه کسی نبود جز خانم نوروزی که مامانه مدرسست
و چندتا از بچه های اول و دوم  ملوس خانوم و ابزارش  maloosiii-tools.Blogfa
بجه های اول امروز امتحان آخرشون بود که ساعت 9:30 تموم شده بود
و تا اون موقع منتظرم موندن
البته بچه های دوم دوشنبه امتحانشون تموم میشه
تقریبا 10 متری مدرسه چنتاشونو دیدیم که دم در منتظرن
تا منو دیدین شروع کردن به صلوات  فرستادن
دستشون درد نکنه بازم شرمندم کردن smileفاطمه یه
دسته گل خوشکل (سه تا رز قرمز و یه رز سفید )و
مقداری آلوچه برام آورد
برگه ها رو تحویل خانم نوروزی دادم
بعدشم رفتیم با بچه ها کلی عکس انداختیم
بعد عکس هانیه یه انگشتر  خیلی زیبا  بهم هدیه داد
البته هانیه برا روز مادرم  یه ادکلن همراه با اسپره بهم هدیه داد
بهم گفته بودبرام مثل یه مادر بودید و .......
فاطمه هم برا روز مادر بهم گفت :معلم مثل مادر دومه پس روزتون مبارک
البته ناگفته نمونه که بچه های اول برا روز معلم تو کلاس حودشون برام جشن گرفتن و بهم هدیه داده بودن

جشن روز معلم خیلی خوش گذشت
از دفتر چند باری اومدن تذکر دادن
البته دفعات اول به بچه ولی دفعه آخر
بهم گفتن خانم....... بچه هارو آروم کنید کلاسای دیگم درس دارن
ولی بچه ها اصلا به خرجشونم نرفت
حتی کیک اون روزو به دفتر هم ندادن و همشو با هم خوردیم
اتفاقا اون روزم چندتایی عکس انداختیم
کلا این یه سال با خاطرات تلخ و شیرینش 
برام پر از تجربه بود امیدوارم برای سالهای 
بعد هم بمونم و بتونم در حد توانم خدمت کنم






پ.ن:خییییییییییلی از خودم تعریف کردم(اعتماد بنفس)

پ.ن:خدایا لذت این روزهای خوب و شیرین با بچه ها بودنو از من نگیر

التماس دعا........

 

 


نوشته شده در شنبه 89/3/22ساعت 6:0 عصر توسط باران نظرات () |

بسم رب المهدی


عراقی ها گشته بودند
پیداش کرده بودند

آورده بودنش جلوی دوربین برای مصاحبه

قد وقوارش
صورت بدون مویش
صدای بچه گانه اش
همه چیز جور بود

پرسیدند:کی تورا به زور فرستاده جبهه؟
گفت:نمی آوردنم به زور آمدم با گریه و التماس

گفتند:اگه صدام آزادت کنه چکار میکنی؟
گفت:ما رهبر داریم هر چه رهبرمون بگه

فقط همین دوتا سوال را پرسیدندکه یک نفر گفت:کات

التماس دعا..........


نوشته شده در شنبه 89/3/22ساعت 6:0 عصر توسط باران نظرات () |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Night Melody